سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غریوی (ملک مسعودی)














داکُم هی… داکُم….


چی کُنار لُوه ره… عزیزم
پَر وَش نَمَنده


آ…ی یه گلی منه مالمون رده غریوی
هی دل هی دل هی دل… آ…ی عزیزم…


هرکمون نازک‌دلیم سیس بگریویم
ای ووی به دلم… ووی به دلم…


عزیزم هی داده بیداد…


یعنی:















مادر… اه مادر (لفظ درمانده‌گی(


عزیزم مثل درخت کُنار لب راه


(کُنار لب جاده به‌دلیل اینکه هر رهگذری سنگی بهش


 می‌زنه یا با چوب به جونش می‌افته در اکثر مواقع برگ‌هاش


 ریخته و میوه‌هاش به تاراج رفته!)



برگی برایش باقی نمانده


گلی از دیارمان به غربت رفته‌ست
ای دل.. ای دل… ای دل


هر کداممان که نازک‌دلیم برایش اشک بریزیم
وای بر این دل… وای بر این
دل


عزیزم… ای داد بیداد


» نظر