سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صفحه ای از دردهای مادری عشایری در ماجرای قتل 4 انسان مستضعف در ل

 

 بنام خدا

مادری پیر با کمری شکسته در حالیکه زیر لب زمزمه می کرد ( دا رودوم - مادر عزیزم ) در حالیکه دستش حائل  زانو یش بود آرام از پله های سازمان جهاد بالا می آمد و سراغ دفتر رئیس را گرفت  چشمان بهت زده و  زخم خورده از جور طبیعت  حکایت درد های  او بود چروکهای صورتش نمایان گر زجر های او بود اما  روحیه پریشان وی  نشان از زخم های قلبش داشت که فرزند و شوهرش را بعلت بی احتیاطی و بی تفاوتی مسئولینی که همیشه طلبکار اند  در ماجرای فرو ریزی قنات شهر اردل  از دست داده بود پریشان بود فراموش کرده بود که با چه کسی و برای چه به اینجا آمده است بدون اینکه تقاضایش را بخواهد با پریشان گویی بسمت درب خروج رفت تا مجددا" بیادش بیاد با چه کسی کار دارد رئیس از پشت شیشه این پیر زن را بارها دیده بود و به مسئول دفترش گفته بود بگوید اینجا نیست و یا گفته بود اگر صحبتی دارند بروید شکایت کنید و یا اینکه درخواستش را مکتوب کند تا  دستور بدهند . پیرزن دردهای قصه ما ؛  ماجرای بی کسی بود که گریه ها امانش را بریده بود و خاک فرزند 20 ساله اش سرمه چشمانش بود تا در مقابل بی دردهای بی تفاوت ؛  فریادی برای فرداها باشد او گیسوان بریده اش را برسم ایلیاتی به درب سازمان جهاد گره زد تا خواسته اش را به رئیس اینگونه مکتوب کند .

مسئولین جهاد کشاورزی شهر اردل بدون رعایت نظامات قانونی و اداری 4 انسان مستضعف را جهت لایروبی به داخل قنات هدایت نمودند و بعلت ریزش قنات به یکبار خاک آنها را فرو گرفت  تا حادثه تلخی را رقم بزنند.  

 



» نظر