سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قانون منابع طبیعی + حقوق منابع ...9معنی تحجیر (سنگچین) چیست ؟]

معنی تحجیر (سنگچین) چیست ؟]

و اما اینکه معنی سنگچین کردن چیست و با چه چیز تحقق می  ‎یابد، ظاهرا این یک مسأله عرفی است که با خط کشی و کشیدن مرز و علامت گذاری و مانند آن تحقق می  ‎یابد، و در حکم آن است شروع به احیا و ایجاد برخی آثار آن، از تذکره خواندیم که گفت : شروع کننده در احیاء موات تا هنگامی که آن را تمام نکرد است را سنگچین کننده می  ‎نامند. پیش از این از مبسوط و مغنی نیز کلامی را در این زمینه یادآور شدیم .

1 - نهایه ابن اثیر در معنی تحجیر می  ‎نویسد: "گفته می  ‎شود: حجرت الارض و احتجرتها هنگامی که بر زمین علامت روشنی قرار دهی که دیگران را از آن باز دارد."(3)

2 - در شرایع آمده است : "تحجیر آن است که بر زمین مرزهایی قرار دهد، یا دیواری بر آن بکشد، و اگر کسی بر سنگچین اکتفا کرد و به آبادانی نپرداخت امام او را بر یکی از دو کار مجبور می  ‎کند، یا آن را احیاء کند و یا دست از آن بردارد. و اگر امتناع کرد حاکم آن را از دست وی خارج می  ‎کند تا زمین معطل نماند.

و اگر کسی زمین سنگچین شده را تصرف کرد و آباد کرد تا هنگامی که سلطان دست او [سنگچین کننده ] را کوتاه نکرده، یا به وی [آباد کننده ] اجازه نداده صحیح


[1] دروس 292/.
[2] مغنی ‏153/6.
[3] من سبق الی مالم یسبقه الیه مسلم فهو احق به . مستدرک الوسائل ‏149/3. عوالی الئالی ‏480/3.

   

نیست، و برخی از فقهای ما امروز تحجیر را احیاء می  ‎نامند و این بعید است ."(1) فقها فریقین نیز برای تحجیر و احکام آن فروع بسیاری را ذکر کرده اند که محل بحث آن کتاب "احیاء موات" است، ولی ما برخی از سخنان آنان را که با این مقام تناسب دارد یادآور می شویم :

1 - در تذکره آمده است : "سزاوار نیست سنگچین کننده بیشتر از نیاز خود سنگچین کند و بر مردم تنگ گیرد، و نباید چیزی را که امکان آبادانی آن برایش نیست تصرف کند، پس اگر چنین کرد حاکم وی را به آباد کردن و یا کنار رفتن از آنچه بیش از اندازه گرفته وادار میکند و آن را به کسانی میسپارد که آبادش کنند. و نیز اگر سنگچین کننده احیاء زمین را واگذاشت حاکم نسبت به آبادانی و یا ترک آن وی را مجبور میکند، چون در نامه علی (ع) آمده است : "و اگر آن را رها کرد یا خرابش ساخت و مردی از مسلمانان پس از وی آن را آباد و احیا کرد پس او نسبت بدان سزاوارتر از کسی است که رهایش کرده" و این نظر بعضی از شافعیه است . و دیگران گفته اند: کسی نمی تواند بیش از اندازه تصرف کند زیرا آن زیادی اندازه معینی ندارد."(2) آنچه ایشان از علی (ع) روایت کرده، از صحیحه ابوخالد کابلی (3) گرفته شده، که ما پس از آن بدان خواهیم پرداخت .

2 - باز در همان کتاب مطالبی آمده که خلاصه آن با حفظ عبارت ایشان اینگونه است : "اگر زمینی از موات را سنگچین کرد گفتیم که وی اولی واحق نسبت بدان از دیگران است هرچند مالک آن نمی شود و باید پس از سنگچینی به آبادانی آن


[1] من احاط حائطا علی ارض فهی له . سنن ابو داود ‏159/2، کتاب خراج و فی ، باب احیاء موات .
[2] من احاط علی شی فهو احق به . سنن بیهقی ‏142/6، کتاب احیاء موات، باب من احیاء.
[3] نهایه ‏341/1.

 

بپردازد تا زمین معطل نماند. پس اگر زمان طولانی شد و آن را آباد نکرد سلطان او را به یکی از دو کار وادار میکند، یا آبادش کند، یا دست بردارد تا دیگری آبادش کند و از آن بهره مند گردد چون آبادانی آن به سود سرزمین اسلامی است .

و اگر از سلطان طلب تأخیر و مدت کرد. زمان کمی که آماده برای آبادانی آن شود به وی مهلت داده میشود، و این زمان اندازه مشخصی ندارد، بلکه بستگی به نظر سلطان دارد، و این صحییح ترین دو نظر شافعی است، ابوحنیفه گوید: مدت سنگچین سه سال است تا هنگامی که از وی خواسته نشده است که آبادش کند، پس چون مدت مهلت به پایان رسید و به آبادانی آن همت نگماشت حق وی باطل میشود."(1)

3 - باز در همان کتاب است : "اگر سنگچین کننده پیش از آنکه زمین را آباد کند آن را بفروشد معامله او صحیح نیست، زیرا او با سنگچین مالک آن نشده است، و محتمل است که معامله صحیح باشد، چون وی دارای حقی در آن است . و شافعیه دو نظر دارند یک : معامله صحیح نیست . زیرا حق تملک را نمی توان فروخت و به همین جهت حق شفعه در املاک شریکی را پیش از آنکه از آن حق استفاده شود نمی توان فروخت .

دوم اینکه : معامله صحیح است، زیرا وی احق از دیگران است و در حقیقت این حق اختصاص خود را میفروشد."(2)

البته چون زمینها و معادن و آبها و مانند آن از اموال عمومی است که خداوند متعال برای مصالح همه مردم آفریده است و اختصاص به فرد خاصی ندارد، پس مقتضای عدل و انصاف که عقل و شرع هم بر آن حکم میکند این است که علاوه بر حقوق اشخاص حقوق جامعه هم در آن رعایت شود. پس کسی که برخی از مقدمات احیاء را


[1] شرایع ‏275/3 - 276 (= چاپ دیگر 794_795، جزء چهارم).
[2] تذکره ‏411/2.

 


» نظر