سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دهی اطراف رامهرمز در ایل بختیاری مهد سلمان فارسی

جی یا یهودیه سابق نمی تواند تاریخی برای اصفهانی ها باشد تا نمادی از تاریخ بختیاری را یعنی سلمان فارسی را بنفع خود برداشت کند  ضمنا" سلمان صاحب قوم بود و اصفهان قومی نداشته است و شهری بود که هرگز بواسطه قوم ساخته نشد اما قوم سلمان قومی بود که حیات داشته و قوم فعلی سلمان یعنی بختیاری با تفکر و اعتقادات بختیاری باید خداوند برای این ایل وعده های داشته باشد که حامیان امام عصر خواهند بود ....<\/h2>

آیاتی از قرآن درباره ی ایرانیان - « شمایید(اعراب) که خوانده می شوید تا در راه خدا انفاق کنید ولی از شما کس هست که بخل می ورزد و اگر روی بگردانید خدا گروهی دیگر جز شما را به جای شما آرد که همچون شما سست ایمان و بخیل نباشند.» سوره محمد 38
سیوطی در کتاب «درالمنثور» از ابی هریره نقل کرده است، وقتی این آیه نازل شد از پیامبر پرسیدند که این قوم چه کسانی هستند؟ در آن هنگام سلمان در کنار پیامبر بود. پیامبر بر شانه ی سلمان دست نهاد و گفت: آن قوم، سلمان و مردم او هستند که اگر دین در ثریا هم باشد بدان دست می یابند.
- «ای کسانی که ایمان آورده اید هرکس از شما که از دین خویش برگردد زودا که خداوند گروهی را بیاورد که آن ها را دوست دارد و آن ها نیز او را دوست دارند، با مومنان نرم و خاکسارند و بر کافران سرکش در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی ترسند. » مائده 54

بیضاوی در کتاب خود ذکر کرده است که وقتی عده ای از پیامبر پرسیدند که آن ها کدام گروه هستند، پیامبر گفت: آن گروه، سلمان و مردم فارس هستند .
- «آن ها (اعراب) کسانی بودند که ما به آن ها کتاب و فرمان و نبوت عطا کردیم. پس اگر آنان کافر شوند، ما قومی را که هرگز کافر نخواهند شد، بر آنان می گماریم.» انعام 89

عمر از پیامبر پرسید: ای رسول خدا این قوم چه افرادی هستند؟ پیامبر فرمود: به خدا سوگند آنان سلمان و قوم او می باشند.

آیه ای درباره ی اعراب

« آن ها (اعراب) چون سودا یا سرگرمی ای ببینند، بیدرنگ به دنبال آن می روند و تو را (پیامبر) تنها می گذارند.» جمعه 11

امام علی و ایرانیان

بی‌تردید موضوع آشنایی ایرانیان با حضرت علی(ع) برای هر ایرانی یا شیعه از اهمیت و جاذبه بسیاری برخوردار است. حوادث تاریخ ایران و اسلام در دهه‌های دوم، سوم و چهارم از سده نخست هجری، بسترهای مناسبی را برای آشنایی ایرانیان با آن بزرگ مرد تاریخ بشر فراهم ساخت.

در دوره پنج ساله خلافت امام علی ایرانیان با اعراب جنگ نمی کردند. مردم ایران طوری به علی(ع) علاقه مند بودند که آن ها را به چشم عرب نمی دیدند و حتی ایرانیان امام علی را به دانشگاه جندی شاپور خوزستان جهت تدریس ادبیات، طب و علوم دیگر دعوت کردند که به علت وقوع یک جنگ صورت نگرفت.

فرزندان علی کم و بیش به زبان فارسی یعنی پهلوی ساسانی آشنا بودند و آشنایی آن ها به زبان فارسی به این دلیل بود که پدرشان علی بن ابیطالب زبان پهلوی ساسانی را به خوبی می دانست و در سال نوزدهم هجری که مدائن سقوط کرد و خانواده سلطنتی ایران را اسیر کردند و به مدینه بردند، علی بن ابیطالب اعضای آن خانواده را از اسیران جدا کرد و آن ها را با احترام مورد پذیرایی قرار داد و در تمام مدتی که در مدینه بودند، علی خرج آن ها را از جیب خود می پرداخت. کمتر اتفاق می افتد که پدری یک زبان خارجی را بداند و فرزندانش قدری با آن زبان آشنا نشوند.
وقتی که ابولؤلؤ (فیروز نهاوندی) که برده ی ایرانی یکی از اعراب بود عمر(خلیفه دوم مسلمانان) را به قتل رساند، عبیدالله که پسر عمر بود، نه تنها ابولؤلؤ و همسر و دخترش را به قتل رساند، بلکه «هرمزان» را نیز با وجود هیچ دلیل قابل قبول شرعی و عرفی کشت. عثمان خلیفة سوم وظیفه داشت عبیدالله را به سبب قتل بی‌دلیل یک ایرانی مسلمان، قصاص کند؛ زیرا از بی‌گناهی او آگاه بود. لیکن خلیفه جرأت نداشت تا در این مورد، به وظیفه اسلامی خود عمل کند. علی(ع) خیلفه سوم، عثمان را در این مورد سخت نکوهش کرد و به عبیدالله بن عمر چنین فرمود: «ای فاسق اگر روزی بر تو دست یابم، تو را به خونخواهی هرمزان خواهم کشت.»

عبیدالله تا پایان عمر از علی(ع) می ترسید و از او دوری می کرد. او در جنگ‌های جمل و صفین در مقابل آن حضرت قرار گرفت و سرانجام در یکی از نبردهای جنگ صفین کشته شد.
در زمانی که علی(ع) در کوفه بود، به رسم سابق شماری از ایرانیان نزد آن حضرت آمدند تا هدایایی تقدیم کنند. قبل از خلافت علی کارگزاران عثمان همچون ولید بن عقبه و سعید بن عاص، افزون بر خراجی که از ایرانیان مسلمان می‌گرفتند، ایشان را به اعطای هدایای نوروزگان و مهرگان نیز مکلف ساخته و از این راه میلیون‌ها دینار به چنگ آوردند. از این رو، هدایای نوروزی به صورت سنتی رایج درآمده بود.
اما وقتی ایرانیان هدایای خود را نزد علی آوردند، برای آنکه خاطر آنان مکدر نشود، هدایا را پذیرفتند اما دستور دادند، مقابل قیمت آن هدایا، از میزان خراج آنان کسر گردد. همچنین، هنگامی که آن حضرت به عزم صفین از شهر «انبار» می‌گذشتند، دهقانان (معرب دهبان به معنای بزرگ ده است که معمولاً از طبقات مرفّه و طراز اوّل جامعه محسوب می‌شدند)، به همراه دیگر مردم به دنبال علی(ع) راه افتاده دوان دوان ایشان را مشایعت می‌کردند. علی(ع) آنان را از این کار منع فرمودند. آنگاه دهقانان پیش‌کشی‌های خود را اهدا کردند. آن حضرت هدایا را تنها بدان شرط قبول نمودند که قیمت آنها را حساب کرده، به ایشان بپردازند.
در همین زمان امام علی یکی را به نحوه اخذ خراج و جزیه از ایرانیان مامور ساخت. دستورهای صریح و آشکار آن حضرت در این باره را باید به واقع پایه‌گذاری نظامی نوین، عادلانه و کارآمد در نظام اخذ مالیات بر افراد (خراج، برای مسلمانان و اهل جزیه و جزیه ویژه غیر مسلمانان) به حساب آورد.

این نظام عادلانه که از جانب علی(ع) اعمال گردید، توجه عمیق‌تر ایرانیان را به شخصیت عدالت‌جوی انسانی‌اش بیش از پیش جلب نمود و طبعاً به دنبال آن عشق و محبتی را که در اعماق روح و جان ایرانی ریشه داشت، شعله‌ور کرد. عشقی که در طول قرون متمادی، هرگز خاموش نگشت و ولایت اهل بیت را در این سرزمین به صورت بخشی اساسی و تفکیک‌ ناپذیر از فرهنگ ایرانیان، درآورد.

منبع: کتاب امام حسین و ایرانیان نوشته ی کورت فریشلر


» نظر

لباس زنان بختیاری با هویت ایرانی لباسی ارزنده ؛ برای اقتدار و

 


» نظر

حمله ی انتحاری وشهادت احمدشاه مسعود:

 اندازه‌ی فایل : 31KB
حجم فایل : 506x670
تاریخ وارد شدن آن : سپتمبر 07, 2005" height=100 alt=Leader_Ahmad_Shah_Massoud.jpg src="http://www.ahmadshahmassoud.com/modules/coppermine/albums/userpics/10003/thumb_Leader_Ahmad_Shah_Massoud.jpg" width=76 border=0>
   اندازه‌ی فایل : 15KB
حجم فایل : 431x284
تاریخ وارد شدن آن : اکتوبر 05, 2005" height=66 alt=m-france1.jpg src="http://www.ahmadshahmassoud.com/modules/coppermine/albums/userpics/10003/thumb_m-france1.jpg" width=101 border=0>

زمانیکه طالبان دراواخر میزان 1375 تاکستانهای شمالی را پشت سرگذاشتند ودرمدخل وادی پنجشیر سنگرگرفتند، جنرال نصیرالله بابر وزیرداخله پاکستان درمصاحبه با بخش پشتوی رادیوبی بی سی ازسقوط پنجشیر تا دویا سه روزدیگرخبر داد. آن زمان ازدیگاه بابرکه ازطراحان پروژه ی طالبان شناخته شده است احمدشاه مسعود دیگرمانعی درپیروزی نهایی وحاکمیت سرتاسری طالبان محسوب نمی شد. برای او وجنرالان آی اس آی دراسلام آباد، تنها عبدالرشید دوستم قوت قابل ملاحظه ای بود که میتوانست جنین مانعی رادرفرا راه طالبان ایجادکند. نصیرالله بابردرسایه ی همین باور وگمان بود که همراه با معاون آی اس آی دست به میان جیگری میان طالبان ودوستم زد. سخنگویان طالبان نیز درمصاحبه ها واظهارات خود تصوروبرداشت وزیرداخله پاکستان را انعکاس میدادند واحمدشاه مسعودرا مانعی درحاکمیت سرتاسری خود تلقی نمیکردند ودسترسی به پنجشیرپایگاه اصلی مسعود را بسیارآسان وقریب الوقوع می پنداشتند. اما رفته رفته جریان وقایع وحوادث درسالهای حاکمیت طالبان نشان داد که هم نصیرالله بایر وهم طالبان درتصوروبرداشت خود به اشتباه وبیراهه رفته اند. آنها بعداً مشاهده کردند که فقط احمدشاه مسعود برخوردار ازاراده ی آهنین مقاومت ومانع اصلی گسترش سلطه ی طالب وتحقق آرزوهای بابر وجنرالان آی اس آی درافغانستان است. دردوسال اخیرحکومت طالبان که قدرت اصلی ورزمی لشکر طالب بدست اسامه بن لادن وسازمان القاعده قرارگرفت، اسامه نیز متوجه شد که مسعود عزم واراده ی غیرقابل تسخیردارد. ازاین رو باری به همراهانش گفت: « مسعود باید ازسر راه برداشته شود، درغیرآن پیروزی ممکن نیست. مسلماً بن لادن وتعداد انگشت شماری ازرهبران وقوماندانان طالبان، افراد وحلقه هایی ازاستخبارات نظامی پاکستان( آی اس آی) برای ترورمسعود برنامه ریزی کردند. تجمع بیست هزار نیروی طالب درخطوط جبهات اطراف تالقان ازولسوالی های چال واشکمش تا هزارباغ وآی خانم که نیم آن نیروی های خارجی ومتشکل ازافراد اسامه وپاکستانیها بودند، بیانگر تصمیم ونقشه ی مشترک آنها درترور احمدشاه مسعود بود. آنها به منظوریک هجوم وتعرض فیصله کن که تنگی فرخارودریای کوکچه را درسیدن به فیض آباد ودره های شمال شرق هندوکش پشت سربگذارند هزاران نیرو را درخطوط مقدم جبهات تالقان جابجا کردند تا همزمان با وقوع عمل تروریستی به جان احمدشاه مسعود به آخرین سنگر های مقاومت دردامنه ها ودره های شمال شرق هندوکش وپامیرچیره شوند. بسیاری ازنیروهای خارجی این لشکرمهاجم بصورت مخفیانه وشب هنگام حتی پنهان ازدید جنگجویان داخلی طالبان درنقاط مختلف خطوط اول جبهه جابجا گردیدند تا وضعیت جبهات جنگ بصورت عادی وانمود شود وپلان حمله ی تروریستی به جان احمدشاه مسعود سری وپوشیده باقی بماند. وقتی احمدشاه مسعود سه روز قبل ازحیاتش درپانزدهم سنبله 1380 یک عملیات تعرضی را درجبهه ی خواجه غار براه انداخت، برخلاف معمول نیروهای اودراین عملیات دست آوردی نداشتند ودرجریان عملیات صدای چهل شبکه ی پاکستانی وعرب ازدستگاه های مخابرات طالبان شنیده شد که تا آن زمان سابقه نداشت. کثرت شبکه های خارجی درخطوط اول جنگ چنان گسترده بود که به نظرمی رسید تمام نیروهای طالبان درسنگرهای مقدم جنگ، جنگجویان عرب وپاکستانی اند. تجمع وآمادگی این همه نیروهای خارجی درخطوط اول جنگ درحالی صورت گرفته بود که رهبران آنها ورهبران طالبان،  مامورین خودرا برای حذف فزیکی احمدشاه مسعود درعقب جبهه ی دشمن فرستاده بودند. دوتن از افراد اسامه بن لادن بنام های محمدکریم توزانی ومحمدقاسم بقالی باپاسپورت بلژیکی بنام خبرنگار سازمان اسلامی"المرصد الا علامی الا سلامی" مستقر درلندن دراواخر اسد 1380 وارد این سوی خط جبهه درشمال کابل گردیدند. پاسپورت آنها ویزای یکساله ی "ملتی پل" پاکستان راداشت که توسط خلیل الرحمن سکرتراول سفارت پاکستان درلندن صادر شده بود. ظاهراً آنها وقتی به کابل آمدند توسط نامه ی رسمی وزارت خارجه ی طالبان به وزارت دفاع معرفی شدند تا با همکاری آن وزارت جهت انجام امورخبرنگاری به ولایت پروان وکاپیسا بروند. هردوخبرنگار حامل نامه ای از " یاسر التوفیق السری" مدیر المرصد الا علامی الا سلامی عنوانی عبدرب الرسول سیاف رهبر تنظیم اتحاد اسلامی بودند که درگلبهار مرکزیت داشت.خبرنگار موصوف علاوه برمعرفی نامه ی مذکور درصحبت تیلفونی یک تبعه ی مصربنام داکترحانی نیزبه رهبر اتحاد اسلامی معرفی گردیدند. داکترحانی که دردوران جهاد با رهبراتحاداسلامی شناخت ودوستی داشت خواستارهمکاری موصوف باخبرنگاران مراکشی گردید. اوادعا کرد که ازبوسنیا صحبت می کند درحالیکه بعداً دربازجویی ها شماره ی تیلفون ازمنطقه ی طالبان درقندهار ردیابی شد. نام اصلی هردو خبرنگارمراکشی نه همان نام های بود که درپاسپورت های شان درج یافته بود ونه آنها پیشینه ی خبرنگاری داشتند. محمد کریم توزانی ازاعضای سازمان القاعده اسامه بود که عبدالستاردهمن نام داشت. همسراوبنام ملکه با سایر فامیل های اعضای القاعده درحومه جلال آباد زندگی میکرد. ومحمدقاسم بقالی عضودیگرشبکه القاعده همان آدم کم حرف بنام " السویر" کارگر ساختمانی شهربروکس بود. یاسرالتوفیق السری" مدیر سازمان المرصدالا علامی الا سلامی" ازاهالی مصراست که سالها قبل درکشورش به جرم توطئه ی ترورحسنی مبارک رئیس جمهورمصرمتهم وبه مرگ محکوم شد. اما قبل ازآنکه دستگیر شود به انگلستان فرارکرد ودرخواست پناهندگی داد. یاسر به صفت پناهنده ی سیاسی پذیرفته شد وپاسپورت تابعیت انگلیسی را بدست آورد.

خبرنگاران مراکشی به شمال کابل آمدند وبیشترازبیست روزرا درانتظار مصاحبه بااحمدشاه مسعود درپنجشیر وتخار سپری کردند. دراین جریان تلاش وتقاضای آنها برای مصاحبه با مسعود بی نتیجه بود. سرانجام بتاریخ هژدهم سنبله 1380( 9 سپتمبر2001) آنها مؤفق شدند که درخواجه بهاءالدین ولایت تخارمقرفرماندهی احمدشاه مسعود به بهانه مصاحبه حمله ی تروریستی را بصورت انتحاری عملی سازند. درنخستین لحظات شروع مصاحبه بمی را که " السویر" یا محمدقاسم بقالی درکمرخود بداخل بطری های کامره جاسازی کرده بود انفجارداد. بم بگونه ی جابجا گردیده بود که موج اصلی انفجارآن قلب مسعودرا نشانه بگیرد. احمدشاه مسعود درلحظات آغازانفجار به شهادت رسید. بدن             " السویر" حامل بم کاملاً متلاشی گردید وانجنیرعاصم سهیل ازکارمندان وزارت خارجه که درپهلوی چپ احمدشاه مسعود نشسته بود نیزجابجا کشته شد. مسعود خلیلی سفیر افغانستان دردهلی که مصاحبه را ترجمه میکرد وفهیم دشتی یکی ازنویسندگان وخبرنگاران کشورکه مشغول عکسبرداری بود مجروح گردیدند. عبدالستاردهمن یا محمدکریم توزانی که جراحات خفیفی برداشته بود اندکی بعد حین فرارازچنگ محافظین به قتل رسید.  پیکرخونین مسعود به سرعت ذریعه ی چرخبال به آنسوی آمو به فرخار تاجکستان انتقال یافت ودر سردخانه ای دوراز انظارقرارداده شد. سخنگویان جبهه ی متحد درمصاحبه ها واظهارات خود مرگ اورا پوشیده نگهداشتند تا ازشکست نیروهای مقاومت دربرابر هجوم طالبان ونیروهای خارجی همراه شان جلوگیری کرده باشند. به جای او درفرماندهی جبهات مقاومت محمد قاسم فهیم را برگزیدند.  خبر شهادت احمدشاه مسعود روزبیست وچهارم سنبله 1380 ( 15 سپتمبر 2001 ) ازسوی جبهه ی متحد ودولت اسلامی اعلان گردید. پیکراوازسردخانه ای که هشت روزدرآن مخفی نگهداشته شده بود به زادگاهش وادی پنجشیر انتقال یافت وبروز یکشنبه بیست وپنجم سنبله درمیان اشک وماتم هزاران مرد وزن هموطنش به خاک سپرده شد. پسرسیزده ساله اش احمد هنگام دفن جسد خسته وخون آلود پدرمرگ اورا زود هنگام خواند وگفت: « هنوزخیلی زود بود که اوبمیرد. اوبایستی وقتی که افغانستان استقلال میافت میمرد.  وبرهان الدین ربانی رئیس دولت اسلامی برسر قبرمسعود، مرگ اورا مصیبت عظیم خواند واظهارداشت: « قرنها باید درانتظار بود تا مادرزمانه فرزندی چون مسعود بدنیا آورد. »

احمدشاه مسعود درتاریخ معاصر افغانستان شخصیتی منحصر به فرد بود. او باقد متوسط ومایل به بلندی وپوست گندمی صاف وروشنش دردونیم دهه مبارزه ومقاومت خود علیه بیداد وتجاوزبه نماد آزادی وپایداری درکشورتبدیل شد. چشمان سیاه تیزبین، نافذ وکنجکاوش نظرهربیننده ای را جلب میکرد. ودرجریان کار وعمل مبارزه با یاران وهمرزمانش آدم هارا بیشترازآنچه که بودند میساخت. مسعود مثل هرشخصیت پیشرو وتحول ساز جامعه ی انسانی از اشتباه وخطاء درمسیرمبارزه وعمل خالی نبود؛ اما شجاعت، پشتکار وپایداری عجیب وشگفت انگیزی داشت. هیچگاه بی روحیه ونا امید نمی شد. بااراده ومصمم بود. دربرابربسیاری ازمسایل وموضوعات با عقلانیت برخورد میکرد. ازپذیرش وعمل برمبنای عاطفه واحساسات دوری می جست. اسلام، آزادی، مردم و وطنش را به شدت دوست داشت. هیچگاه استقلالیت خود، مردم و ومیهنش را با هیچ بیگانه ای به سازش ومعامله نگذاشت. آدم سخت متدین، مؤمن، عفیف وپرهیزگار بود. دین را عامل رهبری وکمال شخصیت انسان تلقی میکرد. اسلام را دین معتدل می پنداشت وبه توانایی ونقش اسلام درکمال وسعادت جامعه ازراه حفظ وگسترش ارزش های اخلاقی تأکید میکرد. با تعبیر های افراط گرایانه ومتحجرانه ازاسلام مخالف بود. به تشکیل حکومت معتدل اسلامی وملی درافغانستان وهمزیستی مسالمت آمیز با جامعه ی بین المللی، هم معتقد وهم متعهد بود. ثبات سیاسی را درکشور به ایجاد یک دولت ملی ممثل اراده وخواسته های برحق وعادلانه ی مردم درپیوند میدانست. جداً خواهان یک افغانستان با ثبات ومقتدراز لحاظ سیاسی وکشور پیشرفته وشکوفا ازلحاظ اقتصادی بود. تحقق صلح وثبات دروطن، تأمین عدالت اجتماعی، رفاه مردم وپیشرفت کشوروایجاد یک افغانستان مقتدرومستقل آرزوهای دیرین وهمیشگی اش را میساختند.   


» نظر

آسترکی ها و بابادی ها بخوانند

 جناب اقای جهانبخشی 

با سلام   در مورد  استرکی  چه مطالبی  وجود دارد  در صورت امکان در وبلاگتان بگذارید استفاده کنم

با تشکر محمد آسترکی

------------------------------------------

 بنام خدا

در ارتباط با طایفه استرکی مطالبی زیادی نوشته شده است اما نکته قابل تامل  اینست که این طایفه را با ظهور و بروز بختیاری باید دانست و اگر سنگ نبشته یافت شده از عقیلی نزدیک شوشتر درست باشد که دکتر گیرشمن آنرا ترحمه کرده : از قول آنتاشکال چنین مینویسد"من آنتاشکال فرمانروای سرزمینهای آنزان آنشان وکوههای بختیاری هستم"آنتاشکال که یکی از پادشاهان ایلام بوده دوران فرمانروائیش مورد تائید باستان شناسان قرارگرفته از جمله در کتاب ایلام نوشته دکترعزت اله نگهبان باستان شناس ایرانی که در هفت تپه به کاوش پرداخته به روشنی سلسله پادشاهان ایلام را یادآوری کرده است اما سخن بر سر واژه بختیاری است اگر چنین باشد که به این روشنی نام بختیاری در سنگ نوشته ذکر شده باشد طبیعی است که دیگر ما بدنبال حلقه مفقوده نخواهیم بود و یقین خواهیم داشت که نسل بختیاریها در سلسله پادشاهان ایلام میچرخدو آنان نیز مهاجرتشان از آنسوی دریای خزر روشن است ، و آریائی بودنشان نیز جا می افتدوطی تحقیقات بعمل آمده نشان میدهد که کهن ترین طایفه ای که در بختیاری میتوان روی آن پافشرد آسترکی و بابادی است وقدمت آسترکی بدوران آشتروک ناحونته میرسداگر آشتروک را یاء نسبت به آن داده باشند میشود آشتروکی واز آنجا که در گویش بختیاری همواره ش به س تبدیل میشود قطعی است که آستروکی بازمانده دوران ایلام میباشد که دربخش طایفه ها ووجه تسمیه آسترکی همین نظریه قید شده باشد.

     هنگامی که کورش منطقه را ازمادها تحویل میگیرد در این منطقه ظاهر میشود و آئین زرتشت را مبنای پرستش ایزد قرار میدهد واین آئین تا قرن سوم هجری ادامه داشته که درآتشکده های آنزمان را درحال اشتعال دیده اند بخوبی روشن است ،واز این دوره به بعد دوره سوم دگرگونی گویش بختیای بر اساس اوستا دستخوش حوادث میشود، سخن بر سرگویش بختیاری بر بنیاد واژه های اوستائی بود. در تحقیقات به عمل آمده مشخص شده که سه گونه عنصر،گویش بختیاری را تشکیل میدهد اول ریشه اوستائی ،دوم پارسی باستان و سوم فارسی دری ،

1-  درریشه اوستائی که ما گویش بختیاری رو بر بنیاد واژه های اوستائی قرار داده ایم وتنها واژه هائی را برگزیدیم که درگویش بخیتاری عینا" مورد استفاده قراردارد.ولذا واژه هائی که ریشه بختیاری دارد که احیانا" با کمی تغییر جاری است ودربعضی از واژه ها هیچوگونه تغییری صورت نگرفته آورده ایم مثلا" چند مورد زیر را مثال میزنیم:

 ·         هوشک  : همان هوشک است که معنی خشک را میدهد   hoshk

·         هرد      :  همان خرداست که معنی خورد رامیدهد            hard  

·         خوت     :  همان خوت است که معنی خودت رامیدهد         khot

·         همث    :  همان همس است که معنی همه اش را میدهد  hamas

      با این ترتیب می بینیم که در قلمرو گویش جای پای هیچ اختلاط و امتزاجی در ایل بابادی و آسترکی  دیده نمیشود وآنهم به سبب کوهستانی بودن منطقه وراه نیافتن مهاجمین بیگانه در آن است که این موضوع اثبات شده محسوب می گردد  اما در خصوص طوایف دیگر بختیاری نیز بدلیل مهاجر پذیر بودن واژهای بویر احمدی و یا ترکی تحت تاثیر هر چند اندک قرار گرفته است  .


» نظر

بدون شرح

 


» نظر

گذری کوتا بر واژه بختیاری

 بنام خدا

برای نخستین بار حمدلله مستوفی در شمارش طوایف لر بزرگ از بختیاری نام برده‌است طایفه‌ای که ظاهراً بعدها قدرت و شوکت بیشتری یافته و سرانجام اکثر منطقه لر بزرگ با همان نام بختیاری شناخته شده‌است.بختیاری نام یکی از قوم‌های بزرگ منتصب به لر ایران معروف به لر بزرگ است که در زمان حکومتهای ملوک الطوایفی اتابکان لر در محدودهء حکومتی آنان حضور داشته اند، از اینرو آنان را لر بختیاری نیز می نامند. ایشان در زاگرس میانی سکونت دارند . لر کوچک نیز تقریباً ساکنین لرستان و ایلام امروزی هستند. در دوره‌های هخامنشی تا ساسانی، لرستان بخشی از سرزمین بزرگ پارس بود. پس از اسلام و از زمان خلفای عباسی، لرستان فراتر از مرزهای کنونی (از همدان تا گلپایگان) با نام سرزمین وحکومت اتابکان لرستان تا مرز اتابکان فارس بصورت حکومتی خود مختار تا پنج قرن(ازسال 506 تا 1006 هجری قمری) اداره می‌شد که حاکمان این دوره با نام اتابکان لرکوچک شناخته می‌شدند. خرم آباد مرکز حکومت اتابکان لر کوچک و ایذه مالمیر مرکز حکومت اتابکان لر بزرگ بوده است.هر چند بنا بر مستندات مکتوب ادعا می شود که در روزگار صفوی نام بختیاری از واژه? بختیاروند که یکی از طایفه‌های مهم این منطقه بود بر روی لر بزرگ نهاده شد ولی با این حال منابع تاریخی در اوایل سده? هشتم نام بختیاری را نیز متذکر شده‌اند.[1] به نظر می رسد با چنین اختلافی می بایست با نظری عمیقتر، قوم شناسی ایران، بخصوص اقوام ایرانی قبل از اسلام را مورد بررسی قرار دهیم.با توجه به فرضیهء تولد کوروش در انشان (ایذه مالمیر امروزی) و همچنین سنگ نوشته ای منتصب به وی که در شوش کشف گردیده، وی یادآوری می کند که قصد دارد بر سر راه خود از هگمتانه به شوشا با مردمان باختری دیدار نماید و از اوضاع آنان مطلع گردد. بنابر این منطقی به نظر می رسد که منطقه باختری ها فی مابین همدان و شوش امروزی باشد نه در باکتریا (افغانستان) و یا بین النهرین (عراق). ونیز حضور شهرستان پارسان (فارسان امروزی)و یا منطقهء ایزدجی (میزدج امروزی) و یا روستای پیل آباد (فیل آباد امروزی) که محل پرورش و نگهداری فیلهای جنگی بوده است حکایت از آن دارد که این منطقه بخشی از سرزمین پارس بنام پارس باختری می باشد، از اینرو می توان نتیجه گرفت که واژهء بختیاری همان تغییر یافتهء کلمهء باختری است و بختیاری ها نیز بازماندگان دودمان هخامنشی باشند. بنظر می رسد قوم بختیاری به لحاظ نژادی بازماندهء اقوام پارس و قوم لر (که ممکن است بر گرفته از نام لی لی بی ها دیگر قوم قدیمی ساکن در این منطقه باشد) بازماندهء سکا ها، دیگر قوم آرایایی منطقهء شمال ایران باشند. حضور طایفهء سکوند در لرستان دلیلی بر این مدعی است. رومن گیرشمن باستان‌شناس سرشناس فرانسوی می‌نویسد «من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشته‌ام مگر اینکه تمدن عیلامی را یافته‌ام».در اوایل پادشاهی فتح‌علی‌شاه قاجار، بختیاری جزء خاک فارس بود و رود کارون جداکننده? فارس و عراق عجم به‌شمار می‌آمد. از سال 1252 قمری بختیاری گاهی جزء فارس و گاهی جزء حکومت خوزستان بود.بختیاری‌ها در طول تاریخ منطقه همواره حضور سیاسی، نظامی و اقتصادی موثری داشته‌اند، به‌ویژه حضور ایشان در انقلاب مشروطه بسیار برجستگی دارد


» نظر