قانون منابع طبیعی + حقوق منابع طبیعی + انفال + تحجیر+ احیاء

بنام خدا

چکیده

زمین از دیر باز برای بشر و رفع نیاز های او دارای اهمیت فراون بوده و امروز نیز این اهمیت را نه تنها همچنان حفظ کرده است بلکه بعلت ازدهام جمعیت و نیاز های روز افزون انسان به اراضی جهت امورات کشاورزی ؛ چراه گاه ؛ مسکن , توسعه صنعت ؛ و ... مورد توجه قرار داده است لذا در ایران مساله زمین و استفاده از از ان از دهها سال پیش مورد توجه قانونگذار بوده و در این خصوص قوانین بسیاری مندرج در قانون مدنی  وضع شده است که بعلت عدم انسجام نتوانسته مشکلات حقوقی و اجتماعی مربوط به زمین را حل کنند بعد از پیروزی انقلاب نیز قوانین عدیده ای در این زمینه وضع شده که بعضا" پراکنده و نا هماهنگ و احیانا" ضدو نقیض می باشند یکی از دشواریها ی بعد از پیروزی انقلاب ؛ انطباق قوانین مدون با موازین شرعی می باشد . قانونگذار اسلامی در صدد وضع قوانینی است که در عین پاسخگویی به نیاز های مردم , منطبق با احکام اسلام نیز باشد ؛ و چون انطباق با احکام اولیه در پاره ای موارد امکان پذیر نبوده ؛ ناچارا" مقرراتی با استناد به عناوین ثانویه مورد استفاده قرار داده هر چند بی عیب و نقض نبوده است لیکن برای اینکه بتوان نظام حقوقی مطلوب و هماهنگی برای زمین پدید آورد که ضمن تامین نیاز های جامعه متحول امروز با اصول و احکام عالیه اسلام نیز منطبق باشد ؛ باید مطالب و پژوهشهای علمی گسترده ای بوسیله کارشناسان و اهل فن بر مبنای آن قانون جامع و مناسبی برای حل مشکلت مربوط به واگذاری زمین فراهم آید این نوشتار سعی دارد که مباحث فقهی اختیارات حکومت را در واگذاری اراضی منابع طبیعی بررسی نماید .

 

پیش گفتار

پروردگار متعال، انسان را موجودى اجتماعى و هدفمند آفریده است و لازمه این خصیصه، داشتن برنامه اى مطلوب براى نظام بخشیدن به زندگى جمعى و هدایت آدمى در راستاى هدف آفرینش است.

 و اساساً بشر براى سامان دهى زندگانى و بقاء نسل خود نیازمند تشکیل حکومت، هر چند در ستره اى کوچک، مى باشد; چنان که عقل نیز بالضروره این معنا را تأیید مى کند و تشکیل حکومت را به منظور نیل به اهدافى معین براى تمامى ملل و نحل مختلف بشرى لازم مى شمرد. از این رو، مى تـــوان گفت که حکومت یا فنّ اداره جامعه، پیشینه اى به درازاى خلقت انسان دارد; در اندیشه سیاسى بشر بحثهاى بسیارى درباره هدف حکومت صورت گرفته ومکاتب مختلف آراء گوناگونى را در این زمینه ارائه داده اند. از جمله ارسطو مراد از حکومت را «به زیستى» مى داند و معتقد است که هدف حکومت فراهم آوردن زمینه مساعد براى دستیابى به یک زندگى خوب مى باشد.[3] اما فارابى هدف حکومت را رسانیدن آدمى به سعادت در سایه رهبرى و هدایت فرد مـتصل به غیب مى داند[4] از این رو، در اندیشه او آرمان تشکیل حکومت تنها در تأمین نیازهاى مادى یا زیستن مطلوب خلاصه نمى شود.
امروزه در نگاه مادى گرایانه دنیاى غرب، دیگر خبرى از سعادت و خوشبختى اخروى بشر نیست و حکومت در اندیشه سیاسى آنان تفسیرى دیگر دارد; چنان که به اعتقاد کانت، حکومت موظف است که فقط بستر زندگى مسالمت آمیز آدمیان را فراهم سازد و دخالتى در سعادت آنها نداشته باشد و آنها را در این خصوص آزاد بگذارد.[5]
اما دین تام و کامل اسلام اهدافى را براى تشکیل حکومت ارائه نموده که هم با زندگى جمعى سازگار است و هم سعادت و خوشبختى او را در دنیا و آخرت تأمین مى نماید; به بیان دیگر، هم با نظام توحیدى دین سازگار است و هم سیره عقلاء آن را مى پذیرد و با فطرت سالم عائله بشرى همسان و هماهنگ است. ویژگى جامعیت قرآن کریم اقتضاء مى کند که همان گونه که به تشریع دستورهاى فردى پرداخته، به تبیین احکام جمعى نیز توجه نماید و اهداف متعالى و پسندیده اى را دنبال کند تا زندگى انسان در تمام ابعاد سامان یابد. از این رو، قرآن کریم حکومت را وسیله اى براى تحقق آرمانهاى بلند خود قرار داده و براى حکومت مورد نظر خویش برنامه و اهداف مشخصى را ترسیم و معرفى کرده است
[1]

اهداف حکومت قرآنى

مردم در نگاه دینى، عیال خداوندند و حق تعالى ضمن اینکه برنامه جامع و کاملى را براى زندگى اهل خود فروفرستاده، اهدافى را نیز براى ایشان ترسیم نموده و تشکیل حکومت را که وسیله تحقق عینى و عملى دستورات الهى است، هدفمند و داراى آثار و پیامدهاى کمال پرور دانسته است. با توجه به آیات قرآنى در زمینه حکومت، اهداف و آرمان هاى متعالى حکومت اسلامى را مى توان به دو بخش کلى تقسیم کرد: 1.اهداف مادى و دنیوى; 2. اهداف معنوى و اخروى

الفـ اهداف مادى و دنیوى

حکومت اسلامى همچون سایر حکومتها، تشکیل نظام سیاسى را وسیله اى براى تأمین نیازهاى مادى مردم مى داند; چنان که در دیگر دولت ها نیز برقرارى نظم و امنیت در جامعه و تأمین رفاه نسبى و عدالت اجتماعى امرى عقلانى و پسندیده مى نماید. اما در حکومت دینى هدف از حکومت تنها در این امور خلاصه نمى شود; همچنان که هدف شریعت محمدى نیز مادى ـ معنوى یا دنیوى ـ اخروى است و نیازهاى ظاهرى و باطنى انسان را تؤامان پاسخگوست. در حقیقت، با توجه به اهداف حکومت از نگاه قرآن کریم مى توان به نوع حکومت مورد نظر اسلام دست یافت.
نخست به ارائه دیدگاه قرآن کریم در خصوص اهداف مادى و دنیوى حکومت مى پردازیم و بدین نکته یادآور مى شویم که تمامى اهداف دنیوى حکومت را مى توان در دو مورد کلى خلاصه کرد و سایر اهداف را از شمول آن دو استفاده نمود:

1ـ عدالت اجتماعى

مهم ترین هدف در تشکیل حکومت اسلامى، تحقق عدالت اجتماعى در عرصه هاى مختلف جامعه مى باشد. عدل، یعنى عمل بر اساس حق و انصاف در رأى و عمل یا قرار دادن هر چیزى در جایگاه صحیح و واقعى خود;[6 ]حکومت الهى مى کوشد تا تمامى آحاد جامعه را به حق مسلم خویش برساند و با توزیع عادلانه ثروت و امکانات مادى این حق را جامه عمل بپوشاند. یکى از راههاى تحقق عدالت در عرصه جامعه، مبارزه با ظلم و ظالم است که از وظایف حاکم اسلامى به شمار مى رود; چنان که واژه «حکومت» اسم مصدر از «حُکم»[7] به معناى قضاوت کردن بر مبناى عدالت و دانایى است[8] که به وسیله آن منع از ظلم حاصل مى شود.[9] بسط عدالت اجتماعى کمک مى کند تا فضاى مناسبى جهت تأمین حقوق فردى و اجتماعى مردم فراهم آید و زمینه دادخواهى مظلوم از ظالم مهیا گردد. اهمیت عدالت تا آنجاست که به بیان روایات اسلامى حکومت در سایه کفر استمرار مى یابد، ولى با ظلم و ستم به مردمان خود هیچ گاه باقى نخواهد ماند;[10] چرا که فطرت و عقل سلیم تمام انسانها دوستدار و جویاى عدالت است و تنها در پرتو عدالت عملى است که قانون براى همگان اجرا مى گردد و مردم که عیال خداوند مى باشند، به حقوق حقّه خویش مى رسند و این گونه، همبستگى ملى محقق شده، استعدادها توان ظهور و کمال بهتر و بیشترى مى یابند و حدود و احکام الهى به شایستگى احیاء و اقامه مى شود. به همین جهت، هر کسى از هر قوم و ملتى دوست دارد تا همواره از حقوق قانونى و اجتماعى خود بهره مند باشد و در سایه قسط و عدل پلکانهاى رشد و ترقى را بپیماید.
قرآن کریم در بیان هدف ارسال رسولان الهى و انزال کتب مى فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»;[11] «هرآینه ما رسولان خود را با نشانه هاى روشن فرستادیم و همراهشان کتاب و ترازو را نازل کردیم تا مردم به عدل و داد قیام کنند». نکته اى که در این کریمه بدان تصریح شده آن است که ارسال رسل و انزال کتب براى این است که مردم خود به سوى عدالت گام بردارند و قسط و داد را برپا دارند (لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ) و تا مردم خود خواستار اجراى عدالت و متعهد به رعایت آن نباشند، قسط و عدل در جامعه اقامه نمى شود و در واقع، حاکمان اسلامى موظف اند که زمینه و شرایط اقامه عدالت را فراهم آورند تا مردم به آسانى در این مسیر حرکت کنند. قرآن کریم در اشاره بدین معنا مى فرماید: «إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»;[12] «همانا خداوند آنچه را براى گروهى است، دگرگون نمى سازد، مگر آنکه آنچه را در نفسهایشان است، دگرگون نمایند».
در فرازى دیگر خداوند از جمله وظایف خطیر پیامبر خویش را برقرارى عدل در میان مردم دانسته و خطاب به آن حضرت مى فرماید: «وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللّهُ مِنْ کِتاب وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ»;[13] «بگو ایمان آوردم به آنچه خداوند از کتابها فروفرستاد و مأمور شدم که میان شما دادگرى کنم».
یکى از امور مهمى که به اجراى قسط و داد در جامعه کمک شایانى مى کند و زمینه ساز بسط عدالت مى گردد، اقامه حدود الهى و عمل به قوانین اسلامى است. قرآن کریم در آیات مختلف به تبیین این نکته مهم پرداخته است که با کنار هم قرار دادن برخى از این فرازها مى توان نتایج مطلوبى گرفت:
1. حق تعالى در بیان وظیفه مهم رسول گرامى خویش در امر اداره جامعه و چگونگى برخورد با مردم مى فرماید: «وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»;[14] «اگر حکم کردى، پس میانشان بر اساس عدل و انصاف حکم کن».
2. قرآن کریم حکومت و قضاوت عادلانه را از وظایف کارگزارا و حاکمان اسلامى دانسته و خطاب به همگان مى فرماید: «وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»;[15] «و چون میان مردم داورى کردید، بر اساس عدل و داد داورى کنید».
3. اما سومین فراز، هدف از نزول قرآن را حکومت بر اساس احکام الهى معرفى کرده و مى فرماید: «إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ»;[16] «همانا کتاب را به حق به سوى تو فروفرستادیم تا به آنچه خداوند تو را میان مردم به آنچه خداوند به تو نمایاند، حکومت کنى».
آنچه از مجموع این سه فراز نورانى مى توان استفاده نمود، این است که هدف اساسى در حکومت اسلامى حکم راندن عادلانه براساس احکام الهى است; به بیان دیگر، پیامبر اکرم(ص) و سایر کارگزاران دولت اسلامى موظف اند که عدالت اجتماعى را به ارمغان آورند; اما اقامه عدل و قسط[17] در گرو اجراى دستوراتى است که خداوند آن را به رسول مکرم خود نمایانده است و به قرینه «الْکِتابَ»، این دستورات چیزى جز احکام محکم و متشابه الهى نیست که همگى در قرآن کریم بیان شده و سنّت حسنه نیز مفسّر آن است.
بنابراین، تحقق عدالت در جامعه به معناى اجراى صحیح احکام و حدود الهى در تمام شئون آن است. وقتى عدل و قسط اجتماعى در متن زندگى پیاده شود، رفاه مطلوب حاصل مى گردد و عمران و آبادانى سرزمینها تحقق مى یابد،[18] رحمت الهى دامن مى گسترد و قانون به گونه اى بهتر زمینه اجرا مى یابد، دامن فقر و ستم برچیده مى شود و فاصله طبقاتى از میان مى رود و عرصه مناسبى براى اصلاح امور مسلمانان فراهم مى آید; چنان که نبود عدل و قسط نیز به اختلاف و تشتت آراء در میان امت اسلامى دامن مى زند و فساد در دین و دنیا را پدید مى آورد.
به دلیل اهمیت عدالت و گستره مفهومى و شمول آن است که مى توان تمامى اهداف مادى و دنیوى حکومت را در ذیل بحث عدالت اجتماعى مطرح کرد و آنها را زمینه ساز تحصیل عدالت در جامعه دانست. امام على (ع) در نامه معروف خود خطاب به مالک اشتر اهمیت اقامه عدل را چنین گوشزد مى کند: «إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَیْنِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِیَّةِ;[19] همانا برترین روشنى چشم حاکمان، برپایى عدل در شهرها و ظاهر شدن دوستى رعیت است».

2ـ نظم و امنیت

بدیهى است جامعه اى که گرفتار هرج و مرج و آشوب باشد، هرگز نمى تواند نیازهاى ظاهرى و باطنى انسان را به شایستگى تأمین کند و حتى بسط عدل و قسط نیز با مخاطره جدى مواجه مى شود. به همین جهت، یکى دیگر از مهم ترین اهداف برقرارى حکومت اسلامى ایجاد نظم و امنیت در عرصه هاى گوناگون اجتماع مى باشد. از این روست که قرآن کریم به حفظ امنیت و اقتدار حکومت با ابزارها و راهکارهاى مختلف دستور داده و به نوعى به تحصیل نظم و نظام مطلوب و امنیت در تمام شئون زندگى و دفع خطر معاندان دین امر نموده است: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»;[20] «و هر آنچه از نیرو در توان دارید، براى ایشان آماده کنید و نیز از اسبان بسته، تا دشمن خدا و دشمن خویش را به وسیله آن بترسانید».
با توجه به تأکید و صراحت این آیه مى توان گفت که برقرارى نظم و امنیت عمومى و دفع تجاوز بیگانگان، در شمار مقاصد مهمى است که باید مورد عنایت حکومت اسلامى واقع شود و این ویژگى که در تمامى نظام هاى سیاسى دنیا ظهور دارد و تمامى دول دنیا نیز بدان همت مى گمارند، ریشه در عقلانى بودن این هدف مهم دارد.
البته فرق اساسى حکومت دینى با حکومتهاى غیر دینى در خصوص تأمین نیازهاى دنیوى و مادى، آن است که در نظام دینى تقسیم ثروت و بیت المال میان همگان بر پایه عدل و قسط صورت مى گیرد و همواره از محرومان و مستضعفان جامعه حمایت مى شود. ضمن اینکه توجه و اهتمام به برآوردن اهداف مادى و دنیوى در حکومت دینى به قصد تأمین اهداف معنوى و اخروى است و در کنار دستور به نظم، به اخلاق نیک و تقواى الهى نیز توصیه مى شود.
از جمله امورى که موجبات نظم و امنیت اجتماعى را فراهم مى آورد، برطرف کردن اختلاف و نزاعهایى است که به آشوب و از میان رفتن آسایش و امنیت مردم مى انجامد و وحدت جمعى را به تفرقه و سستى مبدل مى سازد. قرآن کریم با نداى «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً و لا تَفَرَّقُوا»[21] همگان را به همدلى و همبستگى فرامى خواند و از اختلاف و جدایى بر حذر مى دارد و یا در فرازى دیگر مردمان را امت واحد خوانده، هدف از نزول قرآن را رفع خصومتها و اختلافها بیان نموده است: «کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»;[22] «مردم یک امت بودند. پس خداوند پیامبران و بشارت دهندگان و ترسانندگان را برانگیخت و کتاب را به حق با ایشان فروفرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف کردند، حکم کند».
در خصوص رابطه میان «عدالت اجتماعى» و «نظم و امنیت» مى توان گفت که عدالت موجبات تحکیم نظم و امنیت را در جامعه فراهم مى سازد و در مقابل، ظلم و تبعیض پیامدهاى زیانبارى را به دنبال دارد و در گذر زمان امنیت جامعه را برهم مى زند. از سوى دیگر، استقرار نظم و امنیت نیز به بسط عدالت و توسعه آن در شئون گوناگون زندگانى انسانها کمک مى کند. به عبارت دیگر، عدالت و امنیت به مثابه دو بالى هستند که به نیکوترین شکل اهداف مادى و دنیوى حکومت دینى را تأمین مى کنند و قوام و دوام نظام اجتماعى را ثمر مى بخشند.

ب ـ اهداف معنوى و اخروى

در مکتب اسلام، حکومت به خودى خود ارزش به شمار نمى آید; بلکه مسئولیت خطیرى است که حاکمان را موظف مى سازد تا تحقق بخش اهداف آن باشند و به تعبیر قرآن کریم حکم راندن میان مردمان، امانتى است که باید در دستان اهلش قرار گیرد تا عدالت محقق شود و احکام الهى در تمام ابعادش جامه عمل بپوشد: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»;[23] «همانا خداوند به شما فرمان مى دهد که امانتها را به اهلش بازگردانید و هرگاه میان مردم داورى نمودید، بر اساس عدل داورى کنید».
نکته دیگر آنکه توزیع عادلانه امکانات مادى، برقرارى عدل و قسط، و نظم و امنیت در جامعه هدف نهایى قرآن نیست; زیرا دنیا منزلگاه ابدى انسان نیست; بلکه مزرعه اى است براى آخرت و مقدمه اى است که در سایه آن مى توان به سعادت و کمالات معنوى و روحى نایل گردید. از این رو، حکومت اسلامى هدف دیگرى غیر از تأمین نیازهاى مادى و دنیوى نیز دارد و آن ارتقاء اخلاقى و معنوى بشر و کسب ملکات پسندیده و وصول به چشمه سار تجرید و توحید است; به بیان دیگر، توجه صرف به منافع و حقوق مادى و ظاهرى بشر، سلامت و امنیت کامل را نتیجه نمى بخشد و آدمى را از اضطراب و تنشهاى روانى نمى رهاند. به همین جهت، باید حکومت علاوه بر برآوردن نیازهاى دنیوى، به احتیاجات روحى و روانى انسان نیز اهتمام ورزد و بخش مهمى از رسالت خویش را به تأمین اهداف معنوى و اخروى اختصاص دهد و به ترویج اخلاق و معنویت پرداخته، نسبت به احیاء ارزشهاى معنوى، تعلیم معارف الهى و آموزش و پرورش عملى انسانها در این زمینه همت گمارد.
آیاتى از قبیل: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»[24] و «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى»[25] بیانگر این حقیقت اند که والاترین امر در مکتب قرآن، تحقق تقواى الهى در تمامى مراحل زندگى است و قرآن کریم که «هُدًى لِلنّاس»[26] است، در فرازهاى مختلف بندگان حق را به تزکیه نفس از تعلقات مادى و دلبستگى هاى مادى و نیز ایمان قلبى به غیب فرامى خواند.
حکومت در اسلام بر خلاف نظامهاى سیاسى دیگر مانند لیبرالیسم که نگاه دنیوى و مادى به حکومت دارد و تأمین سعادت را به خواست و تصمیم خود افراد وامى گذارد،[27] علاوه بر توجه خاص به رفاه، امنیت و عدالت اجتماعى، به سعادت، اخلاق و معنویت جامعه نیز مى اندیشد و خویشتن را به تأمین چنین اهدافى نیز موظف مى داند و این، همان فرق اساسى و وجه تمایز حکومت دینى از غیر دینى است.
در اندیشه ناب قرآن کریم سعادت انسان در بعد فردى و اجتماعى با تزکیه نفس از آلایش دنیا حاصل مى شود و رستگارى معنوى و اخروى جز در پرتو تهذیب نفس و تطهیر آن به دست نمى آید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها»;[28] «به تحقیق، کسى که نفس خود را پاک نمود، رستگار شد». از این رو، حکومتى که صرفاً به بهبود وضعیت مادى و رفاه دنیوى مردم برنامه مى ریزد و هیچ توجهى به ارزشهاى معنوى ندارد و یا سرمایه را جهت توسعه مکارم اخلاق و معنویات اختصاص نمى دهد، از نظر قرآن مردود و غیر الهى است. پس دولت اسلامى موظف است که حدود و احکام الهى را به اجرا درآورد و در پرتو امر به معروف و نهى از منکر به سالم سازى فضاى معنوى جامعه و تهذیب نفوس انسانها بپردازد و عرصه اى مناسب را براى بروز معروف، از میان رفتن منکر، رشد کمى و کیفى اخلاق و معنویت و نیز گسترش معارف الهى و کمالات روحانى در سطوح مختلف اجتماع فراهم سازد; چه اینکه به بیان قرآن کریم از نشانه مؤمنان واقعى و مظلومان مجاهد در راه خداست که وقتى به قدرت و حاکمیت مى رسند، به اقامه این امور بر مى خیزند; «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»;[29] «کسانى که


» نظر